سلام
محمدرضا خوبی؟
یادت هست چرا این وبلاگو ساختم؟ میدونم دیگه برات فرقی نمیکنه
شاید هم اصلا دیگه به اینجا سرنزنی ونظر ندی..به هرحال من مینویسم....
میدونی من چندبار شکستم...
من دلم نیومد مسدودت کنم ولی تو کردی
من دیگه بهت پی ام نمیدم که بخوای مسدودم کنی...شمارمم که حتما حذف کردی
اینجا می نویسم که همه بخونن همه بفهمن چرا داغونم
محمدرضا به خود خدا قسم میخورم هیچوقت کسیو اندازه تو تو زندگیم دوست نداشتم
منی که انقدر مغرور بودم دیدی به کجا رسیدم؟ هیچوقت نتونستم نسبت به تو مغرورباشم
تورو به خاطر خدا دوست داشتم
بخاطر اینکه من با تو به خدا رسیدم
بخاطر اینکه با شنیدن صدات آروم میشدم
من میتونستم توی شهرخودمون با صدنفرباشم وهرروز باهم بریم بیرون... ولی خودم نخواستم
چون فقط صدای تو برام کافی بود که دور همه رو خط بزنم
چون تو بوی امام رضا رو میدادی...نمیدونی چقدر عاشقشم
حتی صدات....باورت میشه
برای همین دوست داشتم
اگه جایی غیر از حرم دیده بودمت انقدر برام عزیز نبودی
اگه غیرت و مهربونی تو وجودت نبود بهت دل نمی بستم
تو خبرنداری اینجا چه خبره؟
نمیدونی دیگه دوست ندارم پامو تو اون دانشگاه بزارم
نمیدونی چقدر برام سخته برم اونجا....
محمدرضا روز و شب کارم گریه ست...بی صدا فقط اشکام شرشر میریزه
من وقتی بهت فکرمیکنم احساس خفگی میکنم یعنی هنوز باور ندارم دیگه نیستی
وقتی گوشیو نگاه میکنم بغض گلو مو میگیره
همه چی بوی تورو میده حتی خیابونا...همه چی همه چی
تصمیم گرفتم هر کسی که خانوادم پسندیدن جواب بدم....دیگه منتظرت نمی مونم
میدونم بی خیالی
میدونم هیچوقت منو جدی نگرفتی
میدونم اصلا دلت نمیخواست بیام خونتون..همون موقع خودم تو راه فهمیدم... ولی دیگه نمیتونستم بهشون بگم که نریم
میدونم به فکرهمه چی هستی جز من
میدونم از دستم خسته شده بوی
میدونم هیچوقت حتی اسم منو جلو بابات نیوردی....
راست میگفتن عشق و جوانمردی فقط تو فیلما وداستان ها پیدا میشه
دلم میخواست یه ذره خودتو جای من میذاشتی ببینی چه کارا که بخاطرت نکردم
چقدر بخاطر تو خورد شدم
به هرحال تموم شد
نا گفته ها زیاده...........................................................................
دارم سعی میکنم از ذهنم بیرونت کنم ازقلبم بیرونت کنم ولی نمیتونم
من خیلیارو به خاطر تو خط زدم ولی تو چی؟
وقتی فکرمیکنم که قراره یه عمر بدون تو زنده باشم نفسم میگیره بخدا ...دوس ندارم زنده باشم
فقط میخواستم بدونی که بخاطر خدا دوست داشتم
مرسی که باعث شدی عاشق خدای خوبم بشم...از این بابت واقعا ممنونم
به جایی رسیدم که هیچی خوشحالم نمیکنه به جز حرف زدن با خدا به جز قرآن خوندن
اگه ازم بدی دیدی ببخش...من سپردمت به خدا....میدونم مواظبته...
هرروز سرنماز برای خودت و خانوادت دعا میکنم..برای داداشت دعامیکنم...
بهترین هارو از خدا براتون میخوام
نظرات شما عزیزان:
فاطمه
ساعت23:36---7 فروردين 1395
سلام من واقعا متاسفم واسه همچین پسرایی اصلا همچین پسرایی ارزش فکرکردن ندارن دیگه تازه بخوام براش بشینم ایا روزی بیاد ویا نیاد میدونم فاطمه جان سخته اما کاری کن که دیگه بهش فکر نکنی گلم
مریم
ساعت11:49---14 ارديبهشت 1394
متاسفم برای همچین مردایی...تف به غیرتشون
ماهان
ساعت12:00---21 بهمن 1393
عیب نداره گلم نازم فدا سرت جیگرم
دخمل ناز
ساعت11:53---21 بهمن 1393
سلااااااااااااام نظر دادم.
پسر ایرونی
ساعت11:49---21 بهمن 1393
سلام آبجی من همه مطالب وبتو خوندم.خیلی متاسفم.فقط یه نصیحت دارم اگه این آقاپسر شمارو بخواد هیچی جلودارش نیست پس بی خیال باش.من خودم پسرم دوسال همکلاسیمو میخواستم خانوادم راضی نبودن انقدرتقلا کردم.الان یکساله باهم عقدکردیم عاشق همیم.پسرم پسرای قدیم.پسری که تورو بخواد دلتو نمیشکنه.مطمن باش.موفق باشی