امروز ساعت 10و48 دقیققه صبح عشقم زنگ زد...شمارشو که دیدم خیلی ذوق کردم
گفت میدونی کجام؟ گفتم نه
گفت همونجایی که تو صحن کنارهم نشسته بودیم
روبروی صحن انقلاب
همونجایی که باهم قرار گذاشتیم
یادش بخیر
واقعا غافلگیر
شدم
خیلی خوشحال شدم که به یادم یوده خیلی خیلی
قربونش برم من صداشو که شنیدم خیلی خوشحال شدم
کاشکی زودتر برگرده
هههه حالا انگار خونشون توشهرماست؟ حیف که نیست
ولی از استانمون که رفته مشهد
انگار از پیش خودم ازشهر خودم رفته چون فاصلمون چندبرابر شده بیشتر دلتنگش میشم
کاشکی زودتر برگردی زودتر بیای شهرمون زودتر ببینمت زودتر مال هم بشیم
زودتر ...
دوست دارم محمدرضای عزیز و خوب و مهربونم
دوست دارم مش محمدرضا..هههه چقدر بهت میاد
دووووووووووووووووست دارمممممممممممممم
نظرات شما عزیزان:
محمد رضا
ساعت13:55---30 شهريور 1393
سلام عزیز دلم
فاطمه جون خیلی دوست دارم
خودمونیمو وبت ترکونده
خیلی عزیزی نفسم
بووووووووووووووووووووووووووو ووووس
حامد
ساعت17:58---28 مرداد 1393
وبت عاااااالیه....به منم سربزن لطفا
فروزان
ساعت17:57---28 مرداد 1393
فاطمه جون خیلی حال کردم با وبلاگت
همه مطالبشو مطالعه کردم
اگه به هم رسیدین برین برنامه ماه عسل چون خیلی قضیتون قشنگ و جالبه
رمانتیکم هست...راستی به من هم سربزن